منُ زندگی کوفتیم |
||
توزندگی بـــاید پا روخیلی چیزا بزاری
امـــآ نمی دونم کی پاشو گذاشته رومن نمیذاره زندگیمو کنم نگو این همه غم غصه من خیلیم سرخوشم خیلی به زندگی ابکیم الکی امید دارم ....امید واهی ته ش هیچی نیست ولی یهروز میاد مجبوربشم تمام پل های روبه رو پشت سرمو خراب کنم خیلی نزدیکه بدیش اینه که دردا منو بزرگ کردن وگرنه اطرافیان ...... تف ...به این چیزی که من دارم میگذرونم اسمش زندگی نیست ما که زندگی نکردیم زندگی مارو کرد نظرات شما عزیزان: ادیب
ساعت18:32---26 آبان 1391
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم پاسخ:بدترین درد ما ادما همینه دیگه اینکه می فهمیمم وزجر میکشیم
باران کـه میبـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون چـتـر ... من بـغض می کنـم ... آسمـان گـریـه ... برچسبها:
+
تاریخ | جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ساعت | 9:1 نویسنده | مرمـر
|